السلام ای حضرت سلطان عشق
یا علی موسی الرضا ای جان عشق

 

 

 

 

 

 

 


استخاره آنلاین با قرآن کریم

[ چهار شنبه 30 شهريور 1398برچسب:, ] [ 17:10 ] [ یگانه دلدار ] [ ]

 

نام : علی

لقب : رضا، صابر، زکی، ولی، فاضل، وفی، صدیق، رضی، سراج الله، نورالهدی، قرة عین المؤمنین، مکیدة الملحدین، کفوالملک، کافی الخلق، رب السریر، و رئاب التدبیر

کنیه : ابوالحسن

نام پدر : موسی

نام مادر : نجمه تکتم

تاریخ ولادت : ۱۱ ذی القعده سال ۱۴۸ هجری

محل ولادت : مدینه منوره

مدت امامت : ۲۰ سال

مدت عمر : ۵۵ سال

تاریخ شهادت : آخر ماه صفر سال ۲۰۳ هجری

علت شهادت : انگور زهر آلود

نام قاتل : مأمون ملعون

محل دفن : خراسان

تعداد فرزندان : ۱ پسر و۱ دختر


استخاره آنلاین با قرآن کریم

[ یک شنبه 27 شهريور 1398برچسب:, ] [ 19:30 ] [ یگانه دلدار ] [ ]

سلام دوستان خوبم

امروز روز نوجوان است . اين روز را به همه نوجوانان ايراني اعم از دختر وپسر تبريك ميگم .

پيامبر فرمودند : محبوبترين خلايق نزد خدا نوجوان خوش سيما يي است كه جواني وزيبايي خود را براي خدا ودر راه اطاعت او بگذارد.خداوند رحمان به وجود چنين جواني بر فرشتگان مي بالد ومي فرمايد: "هذا عبدي حقا"اين بنده راستين من است.ميزان الحكمه ح9097.

جواني گل عمر انسان است. عمر  سه مرحله دارد ،

الف- طفوليت ونوجواني تا 15سالگي (دوران ضعف- رجز خواني )ب-جواني از 15تا 45سالگي (دوران اوج توانمنديها واستعدادها وبستر ها واحتمالا غفلت ها)ج- ميانسالي وپيري از 45 به بعد (دوران ضعف وافسوس وحسرت)


استخاره آنلاین با قرآن کریم

[ دو شنبه 9 آبان 1390برچسب:, ] [ 10:57 ] [ یگانه دلدار ] [ ]


اى غريبى كه ز جدّ و پدر خويش جدائى

 

خفته در خاك خراسان ، تو غريب الغربائى

 

چه ثنا گويمت ، اى داور هفتاد و دو ملّت

 

كه ثنا خوانده خدايت ، تو چه محتاج ثنائى

 

اين رواق تو و صحن و حَرَمَت ، همچو بهشت است

 

روضه ات ، جنّت فردوس و مسمّى به رضائى

 

آه ، از آن دم كه ز سوز جگر و حال پريشان

 

ناله ات گشت بلند، آه تقى جان به كجائى

 

اى شه يثرب و بطحا، تو غريبى به خراسان

 

سرور جمله غريبان و معين الضّعفائى

 

اغنيا مكّه روند و فقرا سوى تو آيند

 

جان به قربان تو اى شاه كه حجّ فقرائى


استخاره آنلاین با قرآن کریم

[ دو شنبه 9 آبان 1390برچسب:, ] [ 10:1 ] [ یگانه دلدار ] [ ]

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 

http://roozgozar.comhttp://roozgozar.com

http://roozgozar.comhttp://roozgozar.com http://roozgozar.comhttp://roozgozar.com

میلاد با سعادت

 آقا علی بن موسی الرضا

 بر تمامی شیعیان مبارک باد

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com


استخاره آنلاین با قرآن کریم

[ یک شنبه 17 مهر 1390برچسب:, ] [ 7:36 ] [ یگانه دلدار ] [ ]

 

گل می کند بهار تو در باغ سینه ها

پر می شود ز باده ی تو آبگینه ها

نقاره می زنند به بامت فرشتگان

حتما شفا گرفته ز دست تو سینه ها

دیگر غریب نیستی ای آشنا ترین

تایید می کند سخنم را قرینه ها

اول همین که سمت حریم تو آمدند

صدها هزار مرد غریب از مدینه ها

دیگر هم آن که از نفس تو غریب ماند

در سینه های عاشق وصل تو کینه ها

تجدید کن حکومت خود را به قلبها

اینجا فراهم است برایت زمینه ها

گرم فضا نوردی خوف و رجا شدیم

آیا به ما نمی رسد آخر سفینه ها

دارد حکایت از عشاق گنبدت

یعنی که زرد باد رخ از عشق بی حدت

هر سر که از خیال تو پر شور می شود

دریای بر کرانه ای از نور می شود

در شعله ی محبت تو سینه تا گداخت

غرق تجلی است وشب طور می شود

با هر "وان یکاد" لبان فرشته ها

صد چشم زخم از حرمت دور می شود

فردا که موج خیز هراس است زائرت

در ساحل نجات تو محشور می شود

با پلک بسته آمده دشمن به جنگ تو

از بس حریم قدس تو پر نور می شود

چون حوض کوثر است گوارا عقیق تو

فوق بهشت آمده صحن عتیق تو

ما را به گوشه حرم خود مقیم کن

مهمان مهربانی دست کریم کن

تا شعله زار شوق تو بالی بگسترد

ای صبح، دشت عاطفه را پر نسیم کن

دربانی حریم تو در آرزوی ماست

ما را عصا به دست بخواه و کلیم کن

مژگان ما که سمت شکوه تو وا شده است

وقف غبار روبی فرش و گلیم کن

بی اطلاع از اول و از آخر خودیم

ما را که حادثیم، رهین قدیم کن

این دل زجنس پنجره فولاد تو نبود

یعنی که زود می شکند از فراق، زود

خورشید گرم چیدن بوسه زماه توست

گلدسته ها منادی شوق پگاه توست

آری شگفت نیست که بی سایه می روی

خورشید هم زسایه نشینان ماه توست

از چشم آهوان حرم می توان شنید

این دشتها به شوق شکار نگاه توست

بالای کاشی حرم تو نوشته است

هرجا دلی شکست همان بارگاه توست

با این که سال هاست سوی طوس رفته ای

اما هنوز چشم مدینه به راه توست

یعنی که کاش فصل غریبی گذشته بود

دیگر مسافرم زسفر بازگشته بود

هرچند سبز مانده گلستان باورت

آیینه ای جز آه نداری برابرت

راه از مدینه تا به خراسان مگر کم است

با شوق دیدنت شده آواره خواهرت

دیگر دلی به یاد دل تو نمی طپد

بالی نمانده است برای کبوترت

مثل نسیم می رسد از ره جواد تو

یعنی نمی نهی به روی خاکها سرت

تنها به کرب و بلا سرنهاده بود

مردی که داشت نوحه گری مثل مادرت

اشک تو هست تا به ابد روضه خوانمان

تا کربلاست همسفر کاروانمان


استخاره آنلاین با قرآن کریم

[ شنبه 16 مهر 1390برچسب:, ] [ 18:56 ] [ یگانه دلدار ] [ ]

 


میلاد هشتمین امام، هفتمین قبله و دهمین کشتی نجات آقا
امام رضا علیه السلام بر شما مبارکباد.


به گوش دل ندا آمد، که يار دلربا آمد
به درد ما دوا آمد، رضا آمد، رضا(ع) آمد

خدا داد آنچه را وعده،‌ بشد در ماه ذيقعده
که آمد بهترين بنده، رضا آمد ، رضا آمد

 


نقاره ها ز اوج مناره وزيده اند
مردم صداي آمدنت را شنيده اند

زيباتر از هميشه شده آستان تو
آقا! چقدر ريسه برايت کشيده اند

 


از عرش سلام سرمدي آوردند
آيينه ي حُسن سرمدي آوردند

با آمدن رضا (ع) از باغ بهشت
يک دسته گل محمدي آوردند

ميلاد نور مبارک

 


السلام اي حضرت سلطان عشق
يا علي موسي الرضا اي جان عشق

السلام اي بهر عاشق سرنوشت
السلام اي تربتت باغ بهشت

 


شمع جمع شاپرکهایی رضا
ای کلید ساده مشکل گشا
آن گل زیبا گل خوشبو تویی
ای رضا جان، ضامن آهو تویی
با نگاهت چون کبوتر کن، مرا
تا بگیرم اوج، خوشحال و رها
طلوع زيباى شمس الشموس
از مشرق كرامت و رأفت مبارك!

 


 امام رضا-ع:
هرگز بر کسی خشم نگیر، از کسی چیزی مخواه و هرچه
برای خودت می خواهی برای دیگران نیز بخواه.
ولادت باسعادت سلطان،

امير و ولي نعمت تمام ايرانيان،
حضرت رضا (علیه السّلام) مبارک.


حریمت قبله ی جانم/ بود حب تو ایمانم
تو را هر لحظه می خوانم/ رضا جانم، رضا جانم
منم مست ولای تو/ گدایم من گدای تو
نهادم سر به پای تو/ رضا جانم، رضا جانم
...
ميلاد عالم آل محمد، هشتمين حجت سرمد،

نگين درخشان وطن، السلطان ابا الحسن،
حضرت رضا (علیه السّلام) مبارک باد.

 


استخاره آنلاین با قرآن کریم

[ شنبه 16 مهر 1390برچسب:, ] [ 18:50 ] [ یگانه دلدار ] [ ]

نام شفا یافته:م.د / خراسان جنوبی

از زبان همسر  شفا یافته:

ماه مبارک رمضان بود ما در روستایی زندگی می کردیم و همسرم برای جلسه باید به شهری که 15 کیلومتر از روستایمان فاصله داشت میرفت صبح زود از خانه بیرون رفت دخترم از خواب بیدار شد و به دنبال پدرش به راه افتاد و گریه می کرد و میگفت من هم می خواهم با پدر بروم ولی نگذاشتم تا اینکه همسرم موتورش را روشن کرد و به راه افتاد یکی از اهالی روستایمان به در خانه ی مان آمد و گفت نگذاری امروز بچه ها و همسرت از خانه بیرون بروند گفتم چرا؟؟ گفت دیشب یه خواب دیدم . با خنده گفتم همین الان همسرم رفت گفت پس حتما صدقه بدهی خداحافظی کرد و رفت همکار همسرم که دوتا دختر بودن و فقط تا دو هفته ی دیگرمهمان ما بودند  در خانه ی ما زندگی میکردند یکی بیرون آمد و گفت از وقتی بیدار شدم دلهره دارم بلند شد و آماده شد که به خاطر این دلهره اش به خانه ی شیخ روستا برود من هم پولی برداشتم و انداختم داخل صندوق صدقات آن دختر به همراه یکی از فرزندانم راهی شد که به خانه ی شیخ برود تا چند قدمی که دور شد یک وانت جلوی در خانه ی مان ایستاد دختر به همراه فرزندم برگشت که ببینت برای چه این وانت آمده که ناگهان دیدم برادرم از شهر با نگرانی آمده و ماجرای تصادف همسرم را گفت نشستم چشمانم سیاهی می رفت دنیا تاریک و تار شده بود برادرم دستم را گرفت و گفت چیزی نشده سالمه فقط دستش شکسته پاشو برویم بیمارستان بیرجند دوتا دختر هم بچه ها را آماده کرد و با ما آمد و قت روفتیم همسرم داخل ccu بود برگشتم به ببرادرم گفتم تو که گفتی دستش شکسته پرستار بیرون آمد و ازش پرسیدم که چه شده گفت همسرتان ضربه مغزی شده فرزندانم همه بی تابی میکردن آنها را با آن دو دختری که در خانه ی ما بودند فرستادمشان خانه و آنها به خاطر این اتفاق تصمیم گرفتند تا خوب شدن همسرم از بچه های من مراقبت کنند همسرم عمل های زیادی داشت هر عملی که داشت او را بیشتر ضعیف می کرد پانزده روز از تصادف همسرم گذشت من همیشه بدون سحری و افطار روزه می گرفتم یعنی میلی به غذا خوردن نداشتم یک روز دکتر آزمایشی از همسرم گرفت و گفت باید دوباره عمل بشه و این عمل هم شاید موجب مرگ او شود پس باید برای او دعا کنم دست ه دامان امام رضا شدم در اوج بی پولی بودم همه ی پولهایم خرج دوا و دکتر همسرم شده بود وقتی دستم را بردم تو جیب مانتوی خودم دو هزار تومن پول بود که گفتم یا امام رضا همین امشب این را برایت می فرستم خودت درمان همسرم باش بلند شدم و کل بیمارستان را گشتم ولی کسی نبود که بخواهد به مشهد برود نا امید برگشتم بالای تخت همسرم یک تخت کنار تخت همسرم بود که آنها هم مریض تصادفی داشتن یک جوان بود متوجه شدم که فردی که آمده ملاقاتش میخواهد برود مشهد رفتم جلو و ماجرا را گفتم مرد لبخند زد و گفت من خودم خادم امام رضام و دو هزارتومن را به او دادم و ازش خواستم برای همسرم دع کند او هم یک تکه نبات از جیبش در آورد و گفت بدهمش به همسرم منم هم دور از چشم پرستاران کمی با آب قاطی کردم و با دستمالی بر روی لبان همسرم کشیدم روز بعد دکتر گفت آزمایش مجددی انجام بدهند و بفرستنش اتاق عمل بر روی نیمکت نشسته بودم و دعا میکردم دکتر آمد به طرفم و با تعجب گفت همسرت را خدا شفا داده و من هم از شوق همش خدایم را شکر میکردم و نظر کردم بعد از مرخص شدن همسرم به پابوس امام رضا برویم و همسرم بعد از چند روز بهتر شد و من و همسرم به همراه بچه هایم راهی مشهد شدیم


استخاره آنلاین با قرآن کریم

[ شنبه 16 مهر 1390برچسب:, ] [ 8:29 ] [ یگانه دلدار ] [ ]

عکسهایی از حرم امام رضا

به مناسبت ولادت امام رضا(ع) در ادامه ی مطلب


استخاره آنلاین با قرآن کریم


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 14 مهر 1390برچسب:, ] [ 11:16 ] [ یگانه دلدار ] [ ]

بوی بهشت
نام شفا يافته : معصومه منصوري .
اهل : اصفهان .
نوع بيماري : سرطان


چشمانش را بسته بود . اما تابش نور را در پشت پلكهاي بسته اش حس مي كرد . نور هر لحظه بيشتر و بيشتر مي شد و رنگها و شكلهای متغيری را در پشت پلكهاي بسته او پديد مي آورد .زرد ....آبي .....بنفش .....قرمز.....و.......
بيداربود. همه چيز را مي فهميد . همه صداها را می شنید . بوي خوشي به مشامش آمد. بوي گل بود. بوي بهشت .
صدايي را شنید که او را بنام خواند. صدايي كه زمينی نبود . الهي بود . آسماني بود .
چشمانش را گشود. نور تندي در نگاهش درخشید . بي اختيار دستها را در برابر چشمانش گرفت , پلكهايش را روي هم فشرد و صورتش را برگرداند. صدا دوباره بگوش رسيد :
- برخيز معصومه . برايت مهمان آمده است .
معصومه هاج و واج به سمت صدا برگشت . صدا از ميان انوار طلايي و زرين نور شنيده مي شد , صدا دوباره او را مخاطب قرار داد و گفت:
- مگر به شفا خواهي نيامده اي ؟ اينك امام تو به ديدنت آمده اند . برخيز و آماده استقبال از ایشان شو .
معصومه از جا برخاست . نور همچنان تند و گرم مي تابيد . عرق بر سر و صورت معصومه نشسته بود . بي مهابا علی اكبر را صدا زد :
- علي اكبر... هي علي اكبر....
علي اكبر در جايش غلتي خورد , اما بيدارنشد . معصومه دوباره او را تكانی داد و صدا زد :
- پاشو علي اكبر... چادرم را بده ... ميهمان داريم .
اما خواب علي اكبر سنگينتر از آن بود كه با تكانهاي معصومه بيدار شود .
معصومه خودش دست به كار شد . چادرش را به سركشيد . خانه را مرتب كرد و به انتظار آمدن امام نشست . چه انتظار زيبايي .
آيا او امامش را خواهد ديد ؟ آيا مي تواند شفايش را از امام(ع) بگيرد ؟
شادي تا عمق جانش نفوذ كرده بود . هر لحظه انتظار دل انگيزتر از لحظه قبل می شد . به وجد آمده بود . از خوشحالی در پوست خود نمي گنجيد . ناگهان صدای در آمد . معصومه نگاهش را به سمت صدا چرخاند و همه وجودش مگاه شد . در به آرامی باز شد و نور سبزي به داخل اتاق تابيد . معصومه از جا برخاست و به سمت نور دوید .
- خوش آمدید آقا . خانه ام را از وجودتان نور باران شد. قدم به دیده ام گذاشتید.
همان صدایی که قبلا شنیده بود , دوباره او را مخاطب قرار داد :
- امام تو را به اربعين جدشان حسين (ع) شفا دادند .
معصومه احساس كرد براي لحظه اي روح از جانش خارج شد . گويي درد از تمامی اندامش بیرون رفته بود . ديگر هيچ دردي را احساس نمي كرد .ناباورانه به سوي در دويد . دستگيره در را فشرد . در قفل بود . به سوي پنجره شتافت . نگاهش را از پنجره به بيرون انداخت. همه جا تاريك بود . خيابان خلوت و ساكت قد كشيده بود تا انتهاي پيچ خياباني كه به حرم امام رضا (ع) منتهي مي شد . تمامی خيابان سیاهپوش بود . پرچمهای عزا بر سر در خانه ها و مغازه ها نصب شده بود . معصومه بياد آورد كه فردا اربعين حسيني است . اشك در خانه نگاهش روئید . چشم به آسمان داد . هوا ابري و گرفته بود. آسمان تيره و قيرگون , بي حتي روزنه اي ازمهتاب . پس آن نور چه بود ؟ آيا معصومه خواب ديده بود ؟ آيا شفا يافتن او حقیقت داشت ؟ آيا آن بوي بهشتي كه به مشامش رسيده بود , عطر حضور امام (ع) بود ؟ آن صدا .....؟!
نه . خواب نبود . بيداربود . هشيار بود , و آن صدا را با گوشهاي خودش شنيده بود .
قفل در را گشود . در را باز كرد و از اتاق خارج شد . هيچ صدايي جز صداي سكوت شب بگوش نمي آمد . معصومه خودش را به شير آب رساند .وضو گرفت و به اتاق برگشت . سجاده را در وسط اتاق پهن كرد و به نماز قامت راست نمود .
- الله اكبر ....
تا صبح خواب به چشمانش نيامد . از درد خبري نبود . هر شب تا صبح چند بار از شدت درد به خود مي پيچيد و فرياد زنان از خواب بيدار مي شد . حتي علي اكبر هم از فريادهاي دردآلود او از خواب مي پريد و می پرسید:
- چي شده معصومه ؟
- تمام بدنم مي سوزه .
- تحمل كن معصومه . صبح دوباره به نزد دكتر خواهیم رفت .
- دكتر ديگه افاقه نمي كنه . دارم از درد مي ميرم .
- اين حرف را نزن معصومه . اميد داشته باش .
و او با هزاران اميد , شب پر درد را به صبح مي رساند , ولی از درمان خبري نبود .
اما اين صبح با همه صبح های دیگر فرق داشت . صبح , صبح امید بود . صبح نوید . صبح شفا .
علي اكبر كه از خواب بيدار شد , همه آنچه را كه شب قبل ديده بود , برايش تعريف كرد .
در نگاه مايوس وغمگين علي اكبر , نوري از شادي و اميد درخشيد .
علي اكبر از معصومه خواست تا براي آنکه بداند , خوابش تعبیری صادقانه داشته است یا نه ,
به نزد دكتر بروند .
اما معصومه , دلش قرص و اميدوار و محکم بود .او يكبار ديگر هم از درگاه امام(ع), با دستی پر از اميد برگشته بود . آن روزها , هفت سال از ازدواج او با علي اكبرمي گذشت , ولي آنها هنوز صاحب فرزندي نشده بودند . علي اكبر با همه علاقه اي كه به بچه داشت , به خاطر آنکه معصومه رنجی نبرد , چیزی نمی گفت و حتی معصومه را دلداري مي داد , كه بالاخره صاحب فرزند خواهند شد و جای نگرانی و تشویش نیست . اما زخم زبانها , و نگاههاي معني دار و پر كنايه اطرافيان , همچون نيشتری به جان معصومه مي نشست , و او را سخت رنج مي داد . علي اكبر تصميم گرفت براي گرفتن حاجتشان به مشهد بروند . اسباب سفر مهيا شد , و آندو راهي مشهدالرضا شدند . امام(ع) خيلي زود سفره عنايتش را در خانه علي اكبر و معصومه پهن كرد , و آنها پس از سالها انتظار , صاحب فرزند پسري شدند كه به نشانه قدرداني از عنايت آقا , او را محمدرضا , نام نهادند . چند ماهي از تولد محمد رضا نگذشته بود, كه خداوند در امتحان ديگري را به روي آنها گشود . دردي به جان معصومه افتاد , كه رمق و توان را از وي سلب کرد . دكترها تشخيص دادند كه غده اي سرطاني در وجود او ريشه دوانيده است و بي آنكه معصومه بفهمد به علي اكبرگفتند :
- اميدي به زنده ماندن وي نيست .
از آن روز به بعد , علي اكبر هر روز پژمرده تر و غمگينتر شد , و با حسرت و غم , ذره ذره آب شدن معصومه را , به تماشا نشست . بي آنكه از وي كاري ساخته باشد . اقوام و همسايه ها هرروز به ديدن معصومه مي آمدند , و براي شفايش دعا مي كردند و علي اكبر را تسلي مي دادند . اما علي اكبر خوب مي دانست كه معصومه به دردي مبتلا شده است , كه درماني ندارد . مگرآنكه معجزه الهي رخ نمايد .
اين معجزه درانتظارمعصومه بود .هميشه هراتفاقي , از يك نقطه آغاز مي شود , گاهي فقط يك جرقه لازم است تا شعله اتفاقي مهم روشن شود . اين جرقه را درزندگي معصومه يكي از اطرافيانش زد .
آن شخص شبي درخواب دیده بود كه معصومه به صورت كبوتري در آمده است و در حرم امام رضا (ع) پرواز مي كند . معصومه وقتی خواب وی را شنید , آهي بلند کشید و با خود گفت :
- چرا زودتر به فكرم نرسيده است ؟ چرا براي شفا خواهي به نزد امام هشتم (ع) نرفته ام ؟
ازاين بابت خودش را سرزنش كرد, و همانروز ماجراي خواب آن زن ,و تصميم خودش را براي سفر به مشهد , با علي اكبر در ميان گذاشت .
چند روز بعد , آنها در مشهد بودند ,و معصومه كنار پنجره فولاد دخيل بسته بود . دو روز به همين منوال گذشت , اما هيچ اتفاقي رخ نداد . نا اميدي مثل خوره به جان معصومه افتاد, اگر امام (ع) عنايتي نكند و او شفا نگيرد ، چه کند ؟ آيا سرنوشت براي او چنين رقم خورده كه با همين درد لاعلاج بميرد؟
روز سوم حالش به شدت بد شد. او را به بیمارستان منتقل كردند, و پس از بهبودی نسبی به مسافرخانه برگشت . همانشب در مسافرخانه , اتفاق عجيبی افتاد , و او آن رویای عجيب را ديد . رویایی که آرزو می کرد, کاش صادقانه و حقیقی باشد .
***
دكتر وقتي معصومه را معاينه كرد , هیچ نشانی از بیماری در وجود او ندید . شگفتي و ناباوري در چهره اش هويدا شد .
علي اكبر وقتی حالت تعجب دکتر را دید , جلو آمد و پرسيد :
- چي شده دكتر؟ اتفاقی افتاده ؟
دكتر با صدايي كه آشکارا مي لرزيد , گفت :
- باور نکردنی است . این غيرممكنه .
علي اكبر با شعف و شادمانی , خودش را در آغوش دكتر انداخت و فریاد زد :
- پس حقيقت داره دکتر ؟
دكتر آهي كشيد و گفت :
- فقط مي تونه يک معجزه رخ داده باشه . يک معجزه الهي .
علي اكبر در حاليكه از شادماني سر از پا نمي شناخت با صداي بلند گفت :
- آره دكتر , معجزه شده . معجزه شفا .معجزه عنايت آقا امام رضا (ع) .
دكتر برگه هاي معاينه جديد و قديم معصومه را به هم الصاق کرد و درحاليكه آنرا داخل پوشه اي مي گذاشت , گفت :
_ اين برگه ها بايد به عنوان سند باقي بمونه . يك سند تاريخي و ديني . يك سند كامل و واضح اعتقادي .
آنگاه رو برگرداند و با لبخندي پر از محبت , معصومه را مخاطب قرارداد و گفت :
_ به شما تبريك مي گم خانم . شما يكي از سعادتمندترين بيمارهاي روي زمين هستيد . من خوشحالم که سعادت درک این واقعیت را داشتم و با چشمان خودم , معجزه شفا را دیدم .
شادي درتمامي وجود معصومه ريشه دوانيد . تنها با لبخندي پر از محبت , پاسخ دكتر را داد . او خود را خوشبخت ترین زن روی زمین حس می کرد


استخاره آنلاین با قرآن کریم

[ یک شنبه 10 مهر 1390برچسب:, ] [ 7:48 ] [ یگانه دلدار ] [ ]
درباره وبلاگ

من در ويرانه هاى شهر قاب عكسى را پيدا كردم كه پر از شفافيت نور مى درخشيد و گنبد طلايى آن آشيانه كبوتران سپيد بود كه از لانه نور دانه مى چيدند من در حيرت عكس شگرف گريستم يك لحظه بى قرار فرياد برآوردم: الهى ! چه مكانى است بزرگ، وسيع به وسعت بيكرانه ها كه عقل را حيران مى كند و بى قرار به جست و جوى آهوان عاشق بودم يك لحظه باران سكوتم را شكست و من، عاشقانه به وسعت ابرها گريستم و اشك، چون الماسى گرانبها بر قاب عكس ضريح فرو ريخت و من به نورانيت ضريح به حجم بيكرانه ها نگريستم و زير لب دعاى نور را زمزمه كردم و به بزرگى عشق پناه بردم رخساره ام گلگون گشت و من همدم رازهاى پنهانى ام را در سكوت تنهايى ام پيدا كردم و قصه غصه هايم را بر سينه خوان نعمتش فرو ريختم و سبكبال بر بلنداى ضريح او عاشقانه اوج گرفتم تا شايد كوله بار گناهم را در خاكى خاك فرو نهم تا شايد امام دلم را پر از استجابت دعاهايم گرداند يا معين الضعفا! يا ضامن آهوان! مرا درياب به خاطر چشمهاى بارانى ام و قلب شكست خورده ام در توفان مرا درياب بر بلنداى اوج قاب عكس ضريحت مرا سير ده تا پر از استجابت دعاهايم شوم
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان السلام ای حضرت سلطان عشق یا علی موسی الرضا ای جان عشق و آدرس asheghanereza.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





امکانات وب

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 25
بازدید ماه : 73
بازدید کل : 2416
تعداد مطالب : 17
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

كد آهنگ محسن چاوشی
امام رضا

انواع کـد های جدید جاوا تغیــیر شکل موس